این فرسته ادامه زنجیره‌گفتارهای دستورزبانی پارسیگ است؛ جستار پیشین، دستورزبان(نام) بود؛ برای خواندنش بر روی پیوندش کلیک کنید.


«فروزه» (:صفت) در پارسیگ

فروزه نیز بمانند نام در پارسیگ از ویژگی‌های گردانشی ایرانی کهن در پی زدایش پایانه‌ها، محروم مانده و بدون هیچگونه گردانشی بکار بسته می‌شود. فروزه همواره پس از نام می‌آید و با پیوندگر (ــِـ) که همان ī در پارسیگ است به واژه موصوف یا فروزیده می‌چسبد. هنگامی که کژتابی پیش نیاید در رشته پیوستاری این پیوندگر زدوده می‌گردد.

(۱) نام/فروزه(اصلی) + ī + واژه/فروزه (پیرو) (گوشزد: حرف ī جداگانه از دو تکه دیگر نوشته می‌شود و نقشی مانند اِ-مالکیت در فارسی دارد. درِ باغ، گلِ خوشبو)

در این نمونه‌ها اصلی‌ها سبزرنگ، پیروها آبی‌رنگ و حرف پیوندگر سرخ‌رنگ نمایانیده شده‌اند. مانند:

kanīg ī hučihr

دختر زیبا

rōz ī wizīdag

روز گزیده

همانگونه که پیشتر نیز گفته شد گاهی نیز از دو روش دیگری نیز که بدین گونه‌اند نیز بهره جسته می‌شود:

(۲) نام/فروزه (پیرو) + نام/فروزه (اصلی) (گوشزد: در این شیوه گاهی واژه پیرو به واژه اصلی می‌چسبد و گاهی این‌چنین نیست، در فارسی نیز چنین ساخت‌هایی هستند که بدان اصطلاحا «وابستگی واژگون» یا «اضافه مقلوب» گویند.)

مانند:

mōγ mard

مُغ‌ْمرد، مردِ موبد (=مغ)

Ērānšahr

ایرانشهر، کشور ایران

Sūrīg būm

سرزمین سوریه، سوری بوم

(۳): ān ī + نام/فروزه (پیرو) + نام/فروزه (اصلی): گاهی پیوند وابستگی بدیسه  ān ī نشان داده می‌شود که پیش از دو واژه آمده و برای ساخت چنین وابستگی بایستی از ساخت وابستگی واژگون بهره جست. برای نمونه:

ruwān ī ahlawān = ān ī ahlawān ruwān = روان پاکان (اشوان)

برای نمونه رشته پیوستاری (کارنامه اردشیر بابکان) :

čē xwaršēd ud pēl ī spēd ī ārāstag čēhrīg ud tuwānāgīh ud pērōzīh

چه خورشید و پیل ِ سپید ِ آراسته چیر[گـ]ـی و توانایی و پیروزی [است].


ساختواژ و چگونگی فروزه‌ها در پارسیگ

از دید ساختمان واژگان، فروزه‌های پارسیگ بر سه دسته هستند؛
نخست: فروزگان ساده (جامد) یا شنیداری (سماعی) که خودبخود فروزه هستند مانند nēk (نیک)، wad (بد)، zišt (زشت) و...

دودیگر: فروزگان برگرفتگی (اشتقاقی) که از آمیزش وندی (پیشوند یا پسوند یا هردویشان) یا آمیزش وندی با ریشه‌ی کارواژه‌ای یا نامی ساخته شده‌اند مانند: hučihr (خُجیر، هژیر، زیبا) که از پیشوند hu  به معنای «خوب» و čihr به معنای «چهر، تخمه، نژاد و سرشت» ساخته شده است. hubōy (خوشبوی) که از پیشوند hu  به معنای «خوب» و bōy به معنای «بوی، حس و درک» ساخته شده است

سدیگر: فروزگان آمیختاری (ترکیبی) که از آمیزش فروزه‌ای (خواه ساده خواه برگرفتگی) به همراه نامی ساخته می‌شود مانند: pēšxrad (پیشخرد؛ فروزه کسی که دارای خرد پیش بینی کننده است)

نکته یک: اگر به فروزگان یادشده پسوندهای همسنجی و ابرتری افزوده نگردد بدین فروزه‌ها، فروزه‌های «ستاکی» یا «مطلق» گویند.

نکته دو: اینکه گاهی به گروه نخست فروزگان شنیداری (سماعی) گفته می‌شود به بهانه ساختواژهای کهنشان است که از ریشه/نام + پسوند فروزه‌ساز yah- ساخته شده‌اند. برای نمونه [موارد کژ و اریب پنداشته‌ هستند] :
اوستایی (برای همسنجی با پارسی باستان) : kasuiiah, maziiah, vahiiah
پارسی باستان:kaθyah -maθyah -vahyah
پارسی میانه (پارسیگ): keh  -meh -weh
پارسی نو (فارسی): بِهْ (مانند بهتر و بهترین)، مِهْ (مانند مهتر و مهست)، کِهْ (مانند کهتر، کهین)
گاهی نیز دارای ساخت‌های برگرفتگی هستند ولیکن ساختارشان بسیار کهن است و در پارسیگ ساده یا شنیداری بشمار می‌روند. برای نمونه:
اوستایی: huuāpah (از پیشوند hva (huua-) + واژه āpah به معنای «کار» [همریشه با واژه لاتین: opus  و سنسکریت: अपस् (ápas) ]
پارسی باستان (پنداشتی): ʰuvāpaʰ* (ساختاری همسان با اوستایی)
پارسی میانه (پارسیگ): xūb [بسنجید با همریشه‌های سغدی: غوپ، خوپ (γwp~xwp~xūp) ؛ بلخی: χοϐο (xoϐo /xūb) و خوارزمی: خوب (xwb /xūb) ]
پارسی نو (فارسی): خوب (xūb)

فروزه‌ی همسنجی یا صفت تفضیلی (comparative)

برای سنجیدن دو یا چند چیز بکار می‌رود. تنها کافیست که به فروزه ستاکی پسوند tar- (در نوشته‌های مانوی dar-) افزوده شود. برای مقایسه و سنجش همواره از واژگان az یا در پارسیگ بکار گرفته می‌شود. مانند:
wehtar (wehdar), mehtar (mehdar), wēštar (wēšdar)
برای نمونه (مینوی خرد):

wādē hubōy ō padīrag āyēd ī az hamāg hubōyīh, hubōytar

بادی خوشبوی به پذیره آید که از همه خوشبویی، خوشبوی‌تر [است].
برای نمونه (مینوی خرد):

guft ēstēd ku spazgīh garāntar ǰādūgīh?

 گفته شده است که افترا زدن گرانتر از جادویی [است].

برای نمونه (متون پهلوی):

az ēn and mēnōg pad tan ī mardōmān čē ōzōmandtar?

از این اند(=چند) مینو [که] به تن مردمان[ـند] چه نیرومندتر [است]؟.

فروزه‌ی ابرتری یا صفت عالی (superlative)

برای سنجیدن چیزی با همه چیزها و اشیا بکار می‌رود. تنها کافیست به فروزه ستاکی پسوندهای tom- (در نوشته‌های مانوی dom-) یا پسوند ist- افزوده شود. برای مقایسه و سنجش همواره از واژگان az در پارسیگ بکار گرفته می‌شود. مانند:
wehist/wehtom (wehdom), mehist/mehtom (mehdom), wēšist/wēštom (wēšdom)
برای نمونه (مینوی خرد):

čiyōn paydāg kū ahlaw nar ud narīg pas az bē widērišnīh xwaštom az xwarišnān ... awiš barēnd

 چنین پیدا [است] که اشو مرد و زن پس از درگذشت خوشترین از خورشت‌ها را ... برند.

  • گاهی فروزه‌ی همسنجی هنگامی که با نام بسی (: اسم جمع) بکار رود، معنای فروزه‌ی ابرتری دارد.
برای نمونه (متون مانوی):

frēstagān wuzurgān zīrdar.

زیرکترین فرشتگان بزرگ.
  • گاهی فروزه همسنجی هنگامی که بی‌متمم بکار برده شود، معنای فروزه‌ی ابرتری می‌دهد.
برای نمونه (متون پهلوی: یادگار بزرگمهر):

dardōmandtar? tuwānīg ī nēst frazand ud dānāg ī šāyindag kē frazand ī ašāyindag, ranǰwartar bawēd.

که دردمندترین [است]؟ توانای نیستْ فرزند و دانای شاینده که فرزند ناشناینده رنجور بُود.

چند نکته پایانی:

  1. گاهی فروزه (صفت) با فروزیده (موصوف) از دید شمار در زبان پارسیگ بویژه پارسیگ مانوی همپوشانی و همنهشتی ندارند. به سخن دیگر در زبان پارسیگ آغازین و میانی (بویژه مانوی) گاهی فروزه با فروزیده از دید شمار همسانی دارند یعنی اگر نام در چگونگی بسی (:جمع) بود فروزه نیز بسی است.
  2. می‌توان برای هر فروزیده‌ای (موصوفی) چند فروزه  آورد که میانشان از پیوندواژ «ud» به معنای «و» بهره جست.
  3. همواره واژگان «kadār» (کدام) و «čē» (چه/ چی) پس از فروزیده (موصوف) می‌آیند.
  4. واژه «čand» (چند) می‌تواند پیش یا پس از فروزیده (موصوف) آید.
  5. در هر جمله‌ای می‌توان از هر سه دیسه وابستگی و پیوند را بکار بست.
  6. اگر فروزیده‌ای دارای سه فروزه بود می‌توان از روشی ویژه سود جست؛ چنانچه فروزه نسخت را با ī ، فروزه دودیگر را با ud و فروزه سدیگر را با ī آورد.
  7. همواره فرنام نمایش (:ضمیر اشاره) پس از فروزیده می‌آید.
برای نمونه نکته یک (متون مانوی): ناهمنهشتگی میان فروزه و فروزیده در شمار. در این نمونه تنها میان awēšan و guhūdagān همنهشتگی است و دیگر بخش‌ها مانند mazan و harwīsp از چگونگی شمار پیروی نمی‌کنند.

awēšān mazan guhūdagān ... harwīsp awēšān mazan guhūdagān...

ایشان بزرگزادگان [اهریمنی] ... همه‌ ایشان بزرگزادگان[اهریمنی] ...

برای نمونه نکته یک (متون مانوی): همنهشتگی میان فروزه و فروزیده در شمار

pas ōyšān dēwān ud parīgān ...

 پس آنان دیوان و پریان ...

برای نمونه نکته دو (متون مانوی): پیوند دو فروزه با هم برای یک فروزیده با پیوندواژ ud. میان فروزیده و فروزه هیچ پیوندگری نیست.

ēnak āyēd nāwāz nēw ud farrux

 اینک آید ناوخدا[ی] نیو (:دلیر) و فرّخ.

برای نمونه نکته دو (متون مانوی):

ud dānāgān ud wizīddādistānān asāmān ud azamān ud agumēxtag nēkīh ī wahišt pad sānānōmand ud zamānōmand ud gumēxtag nēkīh ī gētīg ādūg hēnd išnāxtan.

 و دانایان و گزیددادستانان (:ممیّزان) توانایند شناختن بی‌سامان (:نامحدود) و بی‌زمان و بی‌گمیخته نیکی بهشت را سامانمند و زمانمند و گمیخته نیکی گیتی.

برای نمونه نکته سه (متون پهلوی: یادگار بزرگمهر): جایگیری واژگان «kadār» (کدام) و «čē» (چه/ چی) پس از فروزیده (موصوف).

gōhr kadār weh ... kardār čē weh ...

 کدام گوهر به [است] ... چه کرداری به [است] ...

برای نمونه نکته چهار (کارنامه اردشیر بابکان): جایگیری واژه «čand» (چند) می‌تواند پیش یا پس از فروزیده (موصوف) آید.

čand mard az mardōmān ī Pārs ...

 چند مرد از مردمان پارس ...
برای نمونه نکته چهار (متون پهلوی: اندرز آذرباد مارسپندان):جایگیری واژه «čand» (چند) می‌تواند پیش یا پس از فروزیده (موصوف) آید.

ēn wāzagē čand ī anōšagruwān Ādurbād ī Mahrspandān... guft

این واژه‌ای چند که انوشه‌روان آذرباد مارسپندان... گفت.

برای نمونه نکته پنج (مینوی خرد): در هر جمله‌ای می‌توان از هر سه دیسه وابستگی و پیوند را بکار بست.

zan ud fraznd ī xwēštan ǰud az frahang bē ma hil kūt tēmār ud bēš ī garān abar nē rasēd ... abāg dušāgāh mard hamrāz ma bāš.

زن و فرزند خویشتن را جدا از فرهنگ بمهل (=نگذار) که ترا تیمار و بیش(=رنج) گران نرسد... با دژآگاه مرد همراز مباش.
برای نمونه نکته شش (متون پهلوی): اگر فروزیده‌ای دارای سه فروزه بود می‌توان از روشی ویژه سود جست؛ چنانچه فروزه نسخت را با ī ، فروزه دودیگر را با ud و فروزه سدیگر را با ī آورد.

dahyūbed ī amāwand ud pērōzgar ī kirbagkām.

دهیوبد (:والی) نیرومند و پیروزگر کرفه‌کام.
برای نمونه نکته هفت (سنگنبشته شاهپور در نقش رجب): همواره فرنام نمایش (:ضمیر اشاره) پس از فروزیده می‌آید.

pahikar ēn mazdēsn bay Šābur

این پیکر مزدیسن بغ (:خدایگان) شاهپور [است].